ROLS

من مانده ام و افسوسی بی پایان

من مانده ام و افسوسی بی پایان. گاهی درونم چیزی مثل یک تندیس بلوری می شکند و فرو می ریزد. این تندیس گاهی یک اعتقاد است، گاهی ترس، یک باور، …

من مانده ام و افسوسی بی پایان. گاهی درونم چیزی مثل یک تندیس بلوری می شکند و فرو می ریزد. این تندیس گاهی یک اعتقاد است، گاهی ترس، یک باور، ایمان داشتن به …

برای پیدا کردن یک بیت کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید. … ریخت پیش بط می سبحهٔ صد دانهٔ من مصرع دوم آن است باید بیتهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیهٔ آنها «ن» است. ….. با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را …… کجاست عشق، که در مانده‌ام به چارهٔ دل ….. شاخ گل شد دست افسوسی که ما بر سر زدیم.

من هنوز دفا نکرده ام…چند روز دیگر مانده. … خیلی از دیوار نوشته های قدیمی ام چرند ب نظر میرسد. … یکی از بهترین لحظه های زندگی یک معمار، لحظه ی به نتیجه رسیدن فکرهای بی نتیجه ست…لحظه ای … دنیا درست همین لحظه میتواند بدون هیچ افسوسی تمام شود.

در باميان بودم روزها در شوراي مركزي، شبها مشغول يادداشت خاطرات دوران جهاد بودم من بودم و …. نمي‌دانم اين فحش‌ها، ناسزاها، آه سردها، افسوس‌ها كه تو گويي آتش بر دهن آتشفشان شراره …. برهان، شاهد و گواهيست كه مرا متوجه مي‌سازد كه گويي هستم و مانده ام و خواهيم رفت. ….. و او با محبت‌هاي بي پايان خود آنها را پناه داده و روح سرگردان آنها را تسلي مي‌داد. آري!

خواهرِ بزرگتر از من نيز که در آستانه ی بی قراری های دل، قرارگرفت …. ای برگِ ستمديده ی پاييزی / آخر. ….. حالا من مانده ام وُ افسوسی سياه وُ دنباله دار.

کسی شال گردن اضافی اش را دور آدم برفی احساس من بیندازد … + نوشته شده در … تا میتوانستم دستانت را بگیرم و بگویم بی من حق نداری جایی بروی…ولی افسوس …. دفتری بدون پایان … من مانده ام و دست هایی ناتوان. پاک کن که … چه افسوسها بر ما مي ماند!!

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام كمرم غير در ِ خانه … نفس آخر خود را بكِشد پا نشود … مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا گفته‌اند ….. ایستگاه آخرِ ای کاش‌ها، افسوس‌ها

در همین شب سرد و سخت و بی انتها، دستانی بود که عاشقانه تیمارم می کرد. … گی از روزی پرکار، بیدار مانده بود تا شاید نشانی از بهبودی در صورتم ببیند و من فقط می … دیر رسیدم و گاهی چقدر در پایان سفر برایم حسرتی ماند و افسوسی بی پایان . … حالا مانده ام با این همه کلمه که در مغزم ردیف شده اند چه بسازم که هم خدا خوشش بیاید هم بنده خدا.

من بادم: می پویم. در دشت دگر ، گل افسوسی چو بروید، می آیم، می بویم. ….. نسیمی برهنه و بی پایان سرکرد ….. مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، که جدا مانده ام.

من هنوز هم نفهمیده ام این نگاه خشک پوزیتیویستی به علوم انسانی که شاخصه … این روند امروز پس از سه دهه کار خود را کرده و دیگر از این جامه مندرس نه تار به جا مانده نه پود. … و رفتند و جای خالی آنها هرگز پر نشد افسوسی بی پایان ذهن را از حرکت باز می دارد.

… است؛ حسرتی که به نظر می رسد حالا دیگر به افسوسی بی پایان منتهی شده باشد. …. من لذت بودن با تقوایی و لذت بازی کردن را برای تقوایی چشیده ام و جلوی … خوانده ام، اغراق نیست اگر بگویم هنوز هم آن تصویرهای ناب در ذهنم باقی مانده و …

آغوش تو پناه طوفان دل من است، و من در این دریای طوفانی دل ،مانده ام بی تو در آشوب امواجی که … شاید یکی از جنبه های تقلید بی فهم و تکرار بی ادراک ما انسانها در این است که ….. این عشق را پایانی نیست ،که قطره ای از نگاه تو بر خاک جسم ،چکید و خلقت من در این …. شتاب هایی که انتهایش تنها حسرتی است، یا آه و افسوسی تلخ و فهم این مهم، که …

قلم دوش کرده بود ایران را مانده از اور. «سایه» جان مهر …. نعمته شبهای عشرت بی دوام و نارساستا جغرافیای ذهنش را. دولت پاینده … و اشک چم من بر هرزه سنگی پسته ام دل در کمند سال های دیر و دور. شراب از …. و سپس افسوسی … ای ظهور بی پایان خوبیها. که من از …

سهم من. دیدن عکس ات تمام سهم من است. “ازتــــــــــــــــــــو”. که آن را هم جیره بندی کرده ام. تامبادادتوقع اش زیادشود … دل گير است از قدم هاي بي پايان. و سياهي شب بي … جزء درد مرد تنها. اه, که تنهایی افسوسی است دردناک … سالیان سال تنها مانده ام. شاید این رفتن …

نه می دانم چقدر از عمرم باقی مانده و نه می دانم عمر رفته را چکار کرده ام. نه که ندانم… نه! از یادآوری آن شرم دارم. سراپا شرم شده ام و بر عمر رفته افسوسی سرد می خورم. … افسوس خوران گفته اند که دستهایشان خالی است اما من در حسرت آن دستهای خالی مانده ام! … سفر که پایان می گیرد، حاج ملا صادق تخته پولادی همو که اصفهانی ها او را …

بی گمان در ده بالا دست ،چینه ها کوتاه است . …… اما نمیدونم چرا هر بار که این شعر رو تا بحال می شنیدم ، در عین حال که لذت میبردم تلخی افسوسی باقی میماند . … حس من این است که ” ترک شیرازی ” بیت آخر شهریار منظور خود حافظ است ، نظر شما چیست ؟ …… من مانده ام مهجور ازو ، بیچاره و رنجور ازو / گویی که نیشی دور ازو ، در استخوانم می رود

تو بی رنگی.باجناق از ما بزرگتر زمانی که فهمید من نه سرخم و نه آبی با تعجب گفت اگر می دانستم اهلش نیستی دختر به تو نمی دادیم.و من همچنان هاج و واج مانده در گل مثل …

در آنجا درس می خواند و پزشک و جراح می شود اما تا پايان حکومت شوروی برده … ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ نفر زندانی داشت، اما در سال ۱۹۵۱ ، ۳۰۰ يا ۴۰۰ نفر زنده مانده بودند و بقيه نابود شده بودند. … حسرتها و افسوسهای بی پايانی دارد که جز با خواندن سرگذشت او قابل درک نيست. … “وقتی در کتاب کليدر دولت آبادی نقش قربان بلوچ را خواندم، خنده ام گرفت.

که مانده ام مدتی است ز معشوق خود جدا. میراث عشق دل شکستگی … + نوشته شده در یکشنبه سی ام دی ۱۳۸۶ ساعت 17:54 توسط معصومه | نظر بدهيد … بيا دست در دست هم دهيم و تا پايان عشق در كنار يكدگر بمانيم…. کاش می شد … گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را …. زندگي هيچ افسوسي در بر نخواهد داشت .

پس، برای تنوع بخشیدن به محتوای کتاب، این سروده ها را به پایان فصل های مربوط … شعرش را شنیده ام و شعرم را شنیده است و دوستی ی بی ریا و صداقتِ کم نظیرش مرا در این دنیای آشفته و سرسامی امیدوار کرده است. … اسب های من تاخت و تازی ندارند. … که «از بینِ دو بُرج کجِ گوش/ می تکاند یال/ گویی افسوسی تاریخی را/ می فشاند به مُغاک …

من حوایم!از جنس همان آدمی که بعد از خدا تنها او را داشتم.آری،من حوایم!همان حوایی که … شدی ومن همسفر راه بی پایان زندگی ات ومن مادر شدم و بهشت زیر پایم فشرده شد. … بیقرارم از شادی های در نطفه مانده، شبهای بی حوصلگی، دستان پرخواهش ، چشمان به … دلواپسم و دلواپسی ام به خاطر هزار چرای بی جواب؛ به دلشوره وبعد به افسوسی بی انتها می رسد.

دنیای بی تهاجم و تحقیرم آرزوست … اما من از اشتباه تو آغاز می شوم از دهانت از دست ها و دندان هایت … نزار خوار می گذرد/ خانم بی بی بانو/ خطی سرخ است در خلیفه ها خان ها خواجه ها/در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست هرگز تابوت عشق را بر شانه هایش نخواهی …. یکی مانده به از خاطرم نرفت مانده ام … برای روزهای رفته افسوسی نیست

اما من به پايان چيزهاي خوب مشكوكم … از سنجابم پوست گردويي مانده باشد. دلفين‌ها در … یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! ….. و افسوسی که بر جای می ماند.

یک قدم مانده ,نگاهی آسمانی می شود… … غزلی بی آغاز نه در خورشما،که در خوراین ذوق خشکیده من. …. حالا اما برگشته ام ولی هنوز این دل رام نشده که دیوانه تر شده،وآه. …. آخر طبیب! من درد می خواهم،سوز می خواهم،که آتشش از اعماق قلبم زبانه بکشد تا جز خاکستری برایش نماند ،تاشاید این دل مشوش ….. من افسوسی به پهــــنای تمام عمرم، امـــا تو.

بی ریا هم گریه کردن من همانجا گریه کردم از تو گفتم غم نوشتم … روز آخر می شود بارم گناه خشته ام از این دیار پر گناه. بدون بال و پر شدی …. کاش می شد راز یک عاشق را تا تهش بشنید و افسوسی نداشت. کاش می شد از … سال هاست که در عشق تو من جا مانده ام.

من خسته ام … و مرگ … من پریشانم وپر از تشویش بغضم از زیر روسری پیداست. من تو را … من از هزاره ي افسوسها مي آيم نشاني ام … آخر اين قصه هجران بود و بس / حسرت و رنج فراوان بود و بس … بی حوصله ام … تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند

برچسب‌ها:, , , , , , , , ,

فروشگاه مارکت سنتر