حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان
تو که جایی نرفته بودی! حالا که آمده ای هی بر نگرد و هی پشت سرت را نگاه نکن گنجشک های آن شهر دور دست هم برای خود فکری می کنند حالا که آمده ای هی دست و دلم را نلرزان
حالا كه آمده ای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم… کارو. حالا كه آمده ای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نكن اگر نمی مانی بیابان های بی باران
حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند حالا که آمدهای همان پیراهنت را بپوش همان پیراهن آبی گلدار با همان بهار
حالا که آمدهای . خداحافظ . ای همهی شبهایی که با هم گریه کردهایم…
حالا که آمدهای . خداحافظ . ای همهی شبهایی که با هم گریه کردهایم… حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند. *****.
هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند. *****. حالا که آمدهای همان پیراهنت را بپوش همان پیراهن آبی گلدار
چقدر با هم بودن خوب است ::: حالا که آمدهای هی بر نگرد و هی پشت سرت را نگاه نکن گنجشکهای آن شهر دوردست هم برای خود فکری میکنند ::: حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان
حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند. حالا که آمدهای همان پیراهنت را بپوش همان پیراهن آبی گلدار با همان بهار
حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران م.
شاید هم خواننده ای بخواهد گمشده ای عاشقی باشد و زمانی چنین شعری برایش سروده شود. «حالا که آمده ای. هی دست و دلم را نلرزان و. هی دلواپسم نکن. اگر نمی …
حــالا کـه آمـده ای هــی دسـت و دلــم را نلـرزان هــی دلــواپـسـم نـکـن اگــر نـمــی مـانــی بـیـابـان هـای بـی بـاران مـنـتـظـرم هـسـتـنـد @ghazal_shahbeyt
محمدرضا عبدالملکیان “. سینا سهشنبه 22 اسفندماه …
محمدرضا عبدالملکیان “. سینا سهشنبه 22 اسفندماه …
حالا که آمده ای. هی بر نگرد و هی پشت سرت را نگاه نکن. گنجشک های آن شهر دور دست هم. برای خود فکری می کنند. حالا که آمده ای. هی دست و دلم را نلرزان. هی دلواپسم نکن.
حالا که آمده ای. هی بر نگرد و هی پشت سرت را نگاه نکن. گنجشک های آن شهر دور دست هم. برای خود فکری می کنند. حالا که آمده ای. هی دست و دلم را نلرزان. هی دلواپسم نکن.
حالا که آمده ای. هی دست و دلم را نلرزان و هی دل واپسم نکن. اگر نمی مانی. بیابانهای بی باران منتظرم هستند ! حالا که آمده ای. توان ایستادن ندارم. بنشین. سر بر زانوانم بگذار !
یک جای امن تا تو سرت را روی سینه ام بگذاری ، برایم درد دل کنی … من از دور دست ها آمده ام ، از مزارع گندم ، از کرد های جالیز و از سرزمینی که آسمانش تنها 2 پیراهن دارد ، روزها آبی میپوشد و شبها پیراهنی بلند که تاب … حالا كه آمدهاي … هي دست و دلم را نلرزان و
شب قدر كه رسيد، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم. از مجموع 350 نفر … صداي مراسم احيا از بلند گو پخش مي شد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي. و تاريكي … حالا که آمده ای چرا این قطار … که آمده ای هی دست و دلم را نلرزان و
علت تکیه فراوانی که در باب قضایای 9دی بر بصیرت کردیم همین بود که برخی نیز خوششان نیامد. ۳ـ رهبر انقلاب … چقدر اون بغض شیرین بود وقتیکه تمام نگاه ها به یک در و یک نقطه گره خورده بود و همراه موج جمعیت صدا میزدیم … هی دست و دلم را نلرزان و … که همیشه با هم بباریم حالا که آمده ای همین یک کلمه کافی است آمده ای.
حالا كه آمدهای گریه نمیكنم حالا كه آمدهای كیفت را باز كن دستمالی به من بده … تنه میزنند حالا كه آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نكن اگر نمیمانی …
حالا که آمده ای. همین جا بنشین. و فقط از خدا بپرس. چقدر با هم بودن خوب است. حالا که آمده ای. هی دست و دلم را نلرزان و. هی دلواپسم نکن. اگر نمی مانی. بیابان های بی باران.
حالا كه آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نكن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند حالا كه آمدهای همین پرنده بیطاقت كه تو را گم كرده.
یک دوست پسر نداریم دلم که گرفت سرمو بذارم رو سینش اونم موهامو اروم اروم ناز کنه..منم دستاشو فشار … حـــالا که آمـــدهای هــی دست و دلـــم را نلــرزان و هـــی دلـــواپسم نکن
هی دست و دلم را نلرزان… – جملات زیبا. هی دست و دلم را نلرزان… حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند. *****.
عشق بدون زيبايي به گلهايي مي ماند بدون رايحه و به ميوه هايي که هسته ندارند… زندگي، عشق، و زيبايي يک روحند … حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن
بچه هاااااا فقط دست جیییییییییییییغ هووووووووورا بیاین برقصیم اصن…. خب دیگه. … حالا این یه چشمه آخرم بریم نازی..ول میدم دیگه … ای جاااان خودم که دلم خواست…ولی از … خوشت اومد از ین خ خطیا که باعث افتخارمه. … که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و
هی دست و دلم را نلرزان… حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم نکن اگر نمیمانی بیابانهای بیباران منتظرم هستند ***** حالا که آمدهای همان پیراهنت را بپوش
برچسبها:حالا كه آمده ای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم - کلوب, حالا که آمده ای.... - زخم هایی که خوردم فریادهایی که نکشیدم... - ..., حالا که آمدهای هی دست و دلم را نلرزان و هی دلواپسم - کلوب, حالا که آمدهای...سلام... - پائیز - blogfa, کتاب " حالا که آمده ای " – منودلیار, هی دست و دلم را نلرزان... - سیمرغ, هی دست و دلم را نلرزان... - ویستا